ماظاهرا رفیقان بس نارفیق بودیم
هرپشته اعتمادی زخمی به خنجر کردیم
هرسینه ی رفیقی باتیغ کین دریدیم
خود کرده ها چه آسان نصبت به داور کردیم
هرجایی هوس را تاخواهشی برآریم
اسکندران مُلکی صحرای محشر کردیم
با ذورقی شکسته پارو به آب دادیم
چشمان مادران را دریای احمرکردیم
حالا چه مانده برجا جز مشت خاطراتی
درخاطری شکسته اسمی که از بر کردیم...
صفحه قبل صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
رفیقان... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0